گزارش دادن. (لاروس فرانسه) ، شرح دادن. وصف کردن. نقل کردن. روایت کردن. حکایت کردن. داستان گفتن. قصه گفتن. بیان کردن. (فرهنگ فرانسه به فارسی نفیسی). اخبار کردن، خبر دادن. (ناظم الاطباء)
گزارش دادن. (لاروس فرانسه) ، شرح دادن. وصف کردن. نقل کردن. روایت کردن. حکایت کردن. داستان گفتن. قصه گفتن. بیان کردن. (فرهنگ فرانسه به فارسی نفیسی). اخبار کردن، خبر دادن. (ناظم الاطباء)
به امیری گماشتن. امیر کردن. فرمانروایی دادن. حکومت دادن. تعمیل. امیر کردن کسی را و مستولی گردانیدن بر قومی: بداده ایم امارت ترا و درخور تست سپرده ایم بتو هند و مر تو راست سزا. ؟
به امیری گماشتن. امیر کردن. فرمانروایی دادن. حکومت دادن. تعمیل. امیر کردن کسی را و مستولی گردانیدن بر قومی: بداده ایم امارت ترا و درخور تست سپرده ایم بتو هند و مر تو راست سزا. ؟